گوشه اى از فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام )
اگر شمشير اميرالمؤ منين نبود، كفار، مسلمين را از بين برده ، و ستونى براى اسلام باقى نمى ماند. كارهاى او در روز بدر و حنين را به ياد آورده و درباره فرمايش رسول راستگو و امين بيانديش آنجا كه فرمودند: «تمامى اسلام به جنگ تمامى كفر رفته است ».
دوست ، فضايل او را به خاطر تقيه و دشمن به خاطر بخل پنهان داشت ولى با اين وجود فضايل او در شرق و غرب عالم پخش شد. اوست «نباء عظيم » «صراط مستقيم » «قرآن كريم » «امام مسلمين » «اميرالمؤ منين » «جانشين رسول پروردگار جهانيان » «پيشواى رو سفيدان » «نور آشكار خدا» «درِ درخواست از خداى جهانيان » «سيماى خدا در ميان تمام اوليايش » «نشانه بزرگ » «درياى بزرگ » «بت شكن » «شكافنده سرهاى دشمنان » «نور كامل خدا» «نابود كننده كفار» «در هم كوبنده بدكاران » «معدن اسرار» «نور انوار» و «مولود كعبه » و اوست «اصل قديم » و«فرع كريم » و «امام بردبار» و اوست «رشته محكم خدا» و «سرپرست دين » اوست «صاحب نشانه هاى روشن و معجزه هاى آشكار و درخشان » و «نجات دهنده از نابودى » كسى كه خداوند در آيه صريح خود از او ياد نموده است : و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم اوست «برادر تنى رسول » «همسر بتول » «شمشير كشيده خدا» و «گوش شنواى او» اوست «نگهدارى شده از گناهان » «پاك شده از بدى و از عيب و تهمت » «برادر و جانشين رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) » «كسى كه شب در بستر او بسر برد (و جان خود را براى او بخطر انداخت)» «كسى كه با جان خود او را يارى مى كرد» و «كسى كه اندوه را در چهره او از بين مى برد».
كسى كه خداوند او را شمشير نبوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نشانه اى براى رسالتش و شاهدى بر امتش و بردارنده پرچم لشكرش و حافظ جانش و دستى پرتوان براى او و تاجى براى سر او و درى براى سرّ او و كليدى براى پيروزى او قرار داد. و اوست «اسم اعظم خدا» «قرآن اكرم » «خانه كعبه » «صفا» و «زمزم » «صاحب عصا و نشانه » «مظهر عجايب و غرايب » «ستاره درخشان » «پراكنده كننده لشكر» و «مركز دايره مطالب علمى » اوست «پدر امامان » «احياگر دين » «از بين برنده غصه ها» «سرور امت » «همت بلند» «مالك برگزيدگان » و «پنجمين نفر اصحاب كساء» «حمل كننده بيرق » «نقطه باء بسم الله »... و «رفيق پيامبران » اوست «معلم جبرئيل » «امير ميكائيل » و «حاكم عزرائيل » اوست «تقسيم كننده طوبى و سقر» و «پدر شبير و شبر» اوست «سرور بشر و كسى كه نپذيرد كافر است ». اوست «پناهگاه پناه جويان » «فريادرس بيچارگان و حاجتمندان » «حاكم روز قيامت » «محبوب پروردگار» «حجت خدا بر اولين و آخرين » «زندگى جهانيان و نور آنان ». اوست «سرّ اسرار» «نور انوار» «امام پاكان و امير مومنان » «ولى جبار» «نعمت خدا بر نيكوكاران و انتقام او از بدكاران » «مانند پهلوى خدا و صورت نورانى و نفس وفادار او» و «امام ابوالحسن على (عليه السلام) ». بنابراين دوستان او بايد روز ميلاد او را از شريفترين روزها دانسته و آن را عيد بزرگ قرار دهند و بگونه اى شكرگزارى نمايند كه هيچكس از امت پيامبران گذشته و دوره هاى سابق چنين شكرگزارى ننموده باشد. زيرا آنان هيچگاه چنين نعمتى را نداشته اند. و شيعيان نيز بايد با شكرى به استقبال اين روز بروند كه بالاتر از آن شكرى نباشد زيرا نعمتى در اين روز آمده كه تمام نعمتها در مقايسه با آن كوچك است اگر انسان عقل را از حكم كردن و حاكميت بيندازد، ديگر براى او هيچ چيزى حكمى ندارد و تكليفى براى او نخواهد بود. و انسان مانند چهارپايان خواهد بود كه مى خورد، لذت مى برد و مواد زائد بدن را دفع مى كند تا مرگ او فرا برسد. اما اگر عقل را حاكم حركات و سكنات خود قرار دهد، عقل او در مورد هر چيز و هر مطلبى حكمى واقعى يا فرضى دارد. و هميشه همينطور است . و ذره اى نيز از حكم كردن نمى ماند. هر چيزى را كه بفهمد نيز از اين جهت كه آن را نمى فهمد در مورد آن حكمى دارد. بنابراين اگر عاقل بفهمد كه سرورى از اولياء خدا باعث شده كه او از عذاب و مجازات بزرگى نجات پيدا كند، عقل حكم مى كند كه باندازه اين فايده از او تشكر كند. در حالى كه در دنياى قبل از بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نورهاى هدايت در درياى گمراهى محو شده ، آفتاب دين در تاريكيهاى گمراهى ، گرفته شده و ماههاى نورانى دين پشت ابرهاى گمراهى قرار گرفته بود و بازار علم كساد و عقلها فاسد شده بود تا جايى كه بازارى برپا كرده و بزرگان به داشتن صفات و حالات چهار پايان افتخار كرده و دروغ و ادعاهاى بى اساس و پوچ را از كارهاى بزرگ و عالى مى دانستند. كارشان به جايى رسيده بود كه چوبهايى تراشيده و سنگهايى ساخته ، آنها را عبادت كرده و آنها را به منزله پروردگار عالم و خالق مخلوقين قرار داده بودند. و براى عبادت به آن سجده مى كردند و از روى نادانى پرستشگاههائى را براى آن بوجود آورده بودند و با اين كارها سزاوار نابودى دائمى و شكنجه جاويد شده و با كفر خود به آتش جهنم و عذابى دردناك نزديك شده بودند و با انحراف و پيروى از هواى نفس ، باعث خشم خداى رحمان شده و با ستم و كوريشان آتش جهنم را برافروخته بودند، و چه آتشهايى كه بر قبرهايشان روشن ننموده و چه نورهايى را كه براى خود به تاريكى تبديل نكرده و چه ستمهايى را كه به خاطر نادانى جزو عادات و رسوم قرار ندادند. و چه آسيبهايى را كه بخاطر حماقت خود متحمل نشدند.
با ستم خود شهرها را خراب و بندگان را هلاك نمودند. از شهوات پيروى كرده و نماز را از بين برده ، از طاعت خدا خارج شده و دختران را زنده بگور، پيوندها را بريده و با مالك زندگى و مرگ دشمنى و با پيامبران مخالفت كرده و سزاوار بدترين هلاكتها شده بودند. و در چنين شرايطى خداوند متعال رسولش را فرستاد تا پرچمى براى هدايت بوده و كتاب را بر او فرستاد و او نادانى ها را با آن از بين برده و هدايتها را انتشار داد و كمالات را با آن كامل و نماز را با آن زنده و گمراهيها را با آن از بين برده و عقلها را با آن جمع و علوم را با آن كامل و نور را با آن تمام كرد؛ تا جايى كه مردم را به راه راست هدايت كرده و آنان را در مسير هدايت قرار داد. رسولى كه نور و كتابى آشكار از جانب خدا آورد؛ كتابى كه «خداوند با آن كسانى را كه در پى بدست آوردن رضايت او باشند، به راههاى سلام هدايت نموده ، با اذن خود آنان را از تاريكيها به نور برده و به راه راست هدايت مى كند». شريعت كاملى را ايجاد و حكمت نافذى آورد تا جايى كه براى تمام حركات و سكنات انسان احكام خاصى را كه انواع حكمتها و مصالح در آن لحاظ شده بود، بيان كرد. و براى امت خود تمام چيزهايى را كه آنها را به خدا و بهشت نزديك و از جهنم دور مى كند، حتى «ديه خراش » را بيان كرد. و از هيچ چيزى و هيچ حالى خواه كلى باشد يا جزئى پست يا مهم ، بزرگ يا كوچك نگذشته ، مگر اينكه براى آن احكامى مطابق با حكم خداوند حكيم با اقتضاى حكمت نافذش - كه عقل و انديشه حكيمان به كنه آن نمى رسد - قرار داده است . و بدين ترتيب شريعت كامل و تمام و جامعى شامل حكم ظاهر و باطن و تدبير دين و دنيا آورده است تا جايى كه براى پست ترين حالات انسان كه تخلّى است نيز احكام و مصالح و پندها و ذكرها و دعاهايى بيان كرده كه عاقل در حيرت فرو رفته و عقلها در شگفتى مى افتند مثلا در هنگام ورود به مستراح حكم كرده است كه اول پاى چپ را گذاشته - زيرا در جايى وارد شده كه مناسب با پاى چپ است - و هنگام خروج پاى راست را مقدم كند - زيرا خروج از جاى پست با پاى راست مناسب است .
و خلاصه در زمان او و جانشينانش علومى پخش شد كه شرق و غرب را پر مى كند. علومى از قبيل فقه ، اخلاق و معارف و حكمت را در ميان امت خود در مدت كمى كامل نمود بطورى كه حكمت كسانى كه قبل از او و در زمان طولانى بودند به آن مقدار نمى رسد. و شريعت و حكمت و نورى آورد كه جهانيان را در مدت كوتاه عملهايشان به بالاترين درجات كمال و زيباترين جلوه هاى دوستى با خداوند متعال مى رساند.
و اگر انسان نعمت بعثت را بهمين مقدار كه بيان كردم ، بفهمد - گرچه آنچه را كه گفتيم قطره اى از درياى حقايق بعثت نيز نيست - و بداند كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برادر و وزيرى بود مانند نسبت هارون به موسى - مگر اين كه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيامبرى نيست - و درِ شهر علم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و اسلام با شمشير او برپا و هدايت با تعاليم او ميسر بود و خداوند در كتابش او را به منزله نفس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نموده و ولايت او را پايه اى براى اسلام و شرطى براى ايمان قرار داده بود، گوشه اى از بزرگى اين روز را فهميده و رايحه اى از بلندى مقام آن را استشمام مى نمايد. بنابراين باندازه شناخت نعمت شكر آن واجب مى شود. از كارهايى كه موجب شكر است بزرگداشت اين روز با قلب و روح است . و كسى كه مكانى را داراى مقام بلند يا زمانى را شريف بداند بايد با او به اندازه شرفش معامله كند و اولين كارى كه مى كند اين است كه آن را ضايع نكرده و مهمل نگذارد. بلكه با تمام شرافتى كه براى آن معتقد است با آن روبرو شود. و شرافتى بالاتر از شرف عبادت خدا همراه با اخلاص نيست ؛ كه اين عبادت شامل روزه ، نماز، انفاق در راه خدا بزرگداشت حرمات و گراميداشت شعائر الهى و زينت كردن با ذكر و فكر در باطن ، و شادى و سرور در صورت ، و لباس تميز در پوشش ، و زيارت آن حضرت (عليه السلام ) و عرض تبريك به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و به امامان بطور عمومى و به صاحب الزمان - ارواحنا و ارواح العالمين فداه - بطور مخصوص و ذكر گوشه اى از فضايل آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.
و اين روز را با آنچه درباره بپايان بردن روزهاى شريف گفتيم يعنى تسليم اعمال به حاميان و نگهبانان روز براى اصلاح آن ، به پايان برساند.